dark_mode
چهارشنبه, 05 آذر 1404
آیا مایل به نصب وب اپلیکیشن پایگاه خبری یزد رسا هستید؟
بسیجی که بعد از جنگ «میاندار» مردم ماند
یک مکتب؛

بسیجی که بعد از جنگ «میاندار» مردم ماند

زندگی حاج محمد طالبی است؛ فرمانده بسیجی که نه فقط در میدان جنگ، که امروز نیز با حضور اجتماعی، ورزشی و فرهنگی، همچنان میان مردم «میانداری» می‌کند و مکتبی برای نسل جدید است.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «یزدرسا» به نقل از خبرگزاری فارس، در روزگاری که روایت‌ها گاهی پشت هیاهوی روزمره گم می‌شوند، بعضی آدم‌ها هنوز آن‌قدر زنده و جاری‌اند که خودشان حکم یک فصل از تاریخ را دارند. «میاندار» کتابی است درباره یکی از همین آدم‌ها: حاج محمد طالبی؛ بسیجی که فقط در میدان جنگ فرمانده نبود، امروز هم میان مردم ایستاده و همچنان «میانداری» می‌کند.

اما «میاندار» چه کتابی است؟ این اثر، یک زندگینامه صرف یا مجموعه‌ای از خاطرات پراکنده نیست. کتاب در اصل یک روایت بلند و یکپارچه از زندگی حاج محمد طالبی است؛ از سال‌های جنگ تا امروز.

احمد مصطفایی، نویسنده کتاب، بیش از ۴۰ ساعت پای صحبت‌های حاجی نشسته؛ آن هم نه در جلسات رسمی، بلکه در خانه‌ای که همیشه شلوغ بوده، مثل یک موکب دائمی. در شب‌هایی که مهمان‌ها رفت‌وآمد داشتند، در روزهایی که کرونا مسجدها را خلوت کرده بود اما تازه فرصتی برای مرور گذشته‌ها پیدا شد، و در سفرهایی که ضبط روشن می‌شد و حاجی با مهربانی ادامه خاطره را می‌گفت.

«میاندار» فقط ماجرای جنگ نیست؛ کتابی است درباره انسانی که زیر بار مسئولیت خم نشده و میان مردم مانده. از لحظاتی می‌گوید که نیروهایش در محاصره نیزارها گیر کرده بودند و طالبی پشت بی‌سیم، صدای نزارشان را می‌شنید؛ از شرمندگی‌اش، از فهم دوباره ضعف انسان و از امیدی که رزمندگان به بازگشت او بسته بودند. روایت او از عملیات مرصاد، رشادت لشکر بدر و مظلومیت کرمانشاه ـ استانی با هزاران شهید ـ مثل ورق زدن بخش‌هایی ناگفته از تاریخ غرب کشور است.
 
نویسنده، طالبی را «یک مکتب» می‌داند؛ نه فقط به‌دلیل جنگ، بلکه چون بعد از جنگ هم رودخانه‌ای زلال از حضور اجتماعی، ورزشی و فرهنگی بوده است. هیئت‌هایی که هزاران جوان را به خود جذب می‌کند، مسجدی که تعطیل نمی‌شود، و نسلی که هنوز او را پدر معنوی خود می‌داند.

در هفته بسیج، «میاندار» یک یادآوری مهم است: بسیج فقط سازمانی در سال‌های جنگ نبود؛ یک روحیه، یک مسئولیت‌پذیری و یک حضور بی‌ادعاست که حتی دهه‌ها بعد از جنگ هم می‌تواند جامعه را سرپا نگه دارد. این کتاب، روایت یکی از چهره‌های زنده همین روحیه است.در بخشی از کتاب می‌خوانیم:از طریق بی سیم با نیروهای محاصره شده در نیزار در ارتباط بودم. دو شب بیایی برای شکستن حلقه محاصره پای کار می رفتیم ولی شرایط به هیچ وجه اجازه کار را نمی داد. عده ای در دل نیروهای دشمن در محاصره بودند در میان نیزار، با بدنهای زخمی و تحلیل رفته آنها باید در گرمای سوزان روز عرق می ریختند و در سرمای سخت شب می لرزیدند.

 باید گرسنگی چندروزه را به امید امداد فردایی نامعلوم تحمل می کردند صدای نزار آنان در پشت بی سیم قلیم را سخت می فشرد.

می دانستم که آنها چشم به راه من اند به آمادگی بدنی و غیرت من مطمئن بودند و امید داشتند آنها را از محاصره بیرون بکشم اما من ناتوان تر از هر زمانی مانند پرنده ای گرفتار، به هر سو که می رفتم دیواره قفس بود و این مرا بیشتر شرمنده می کرد تازه می فهمیدم انسان تا چه اندازه ضعیف است.

انتهای خبر/

short_link

comment / reply_from

  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.

هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر می‌گذارید!